کد مطلب:314175 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

بچه ام الآن می میرد
1. روزی برای ملاقات و احوالپرسی به منزل ثقةالمحدثین مرحوم حاج سید حسین فخرالحسینی، معروف به حاج سید حسین اصفهانی (روضه خوان)، رفتم. ایشان درب را باز كردند و مشغول صحبت شدیم.

در این اثنا، ناگهان یك زن زرتشتی سراسیمه و گریه كنان به طرف منزل ایشان آمد و تا ایشان را دید، سلام كرده گفت: حاج آقا، فورا به منزل ما بیایید و یك روضه ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بخوانید، كه بچه ام در حال جان كندن است! آقا گفت: من مریضم و حالم برای آمدن به منزل شما مقتضی نیست. خانم مزبور با آه و ناله اصرار كرد و ایشان گفتند: خوب، بروید یك ساعت دیگر می آیم. جواب داد: حاج آقا، فرصت نیست، بچه ام الآن می میرد، اگر نمی توانید بیایید همین جا روضه ای برایم بخوانید. گفتند: این طور كه نمی شود! گفت: مانعی ندارد. در نتیجه، در دهلیز منزل كه دارای چند سكو بود نشسته و متوسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شدند. زن زرتشتی گریه ی زیادی كرد و به منزل رفت.

سؤال كردم: آقا، زرتشتیان هم به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام عقیده دارند؟! گفتند: بلی، هر وقت گرفتاری ای دارند متوسل به حضرت می شوند و حاجت خود را هم خیلی زود می گیرند. چند روز بعد از وقوع این قضیه، مرحوم حاج سید حسین را ملاقات كردم و از نتیجه ی امر سؤال نمودم، گفتند: زن زرتشتی آمده و گفته است وقتی به منزل رسیدم دیدم حال بچه ام خوب شده، چشم باز كرده و غذا هم می خورد. خداوند به بركت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به او شفا داده است.



[ صفحه 612]